بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
اطلاع آمدن. از مطلبی آگهی بدست آمدن. مطلع شدن: بعاقبت خبر آمد که مرد ظالم مرد بسیم سوختگان زرنگار کرده سرای. سعدی. مه دو هفته اسیرش گرفت و بند نهاد دوهفته رفت که از وی خبر نیآمد بیش. سعدی (خواتیم). یا مسافر که درین بادیه سرگردان شد دیگر از وی خبر و نام و نشان می آید. سعدی (بدایع)
اطلاع آمدن. از مطلبی آگهی بدست آمدن. مطلع شدن: بعاقبت خبر آمد که مرد ظالم مرد بسیم سوختگان زرنگار کرده سرای. سعدی. مه دو هفته اسیرش گرفت و بند نهاد دوهفته رفت که از وی خبر نیآمد بیش. سعدی (خواتیم). یا مسافر که درین بادیه سرگردان شد دیگر از وی خبر و نام و نشان می آید. سعدی (بدایع)