جدول جو
جدول جو

معنی همبر آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

همبر آمدن(فَ لَ اَ کَ دَ)
برابر شدن. (آنندراج) :
با سیاهی سنگ کعبه همبر آمد از شرف
سرخی سنگ منا کز خون حیوان دیده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بر آمدن
تصویر بر آمدن
بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن
به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ گَ دی دَ)
برابر بودن. همسری کردن:
ایا شاهی که از شاهان نیاید کس تو را همسر
ایا میری که از میران نباشد کس تو را همتا.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(بَ یِ دَ بُ دَ)
اطلاع آمدن. از مطلبی آگهی بدست آمدن. مطلع شدن:
بعاقبت خبر آمد که مرد ظالم مرد
بسیم سوختگان زرنگار کرده سرای.
سعدی.
مه دو هفته اسیرش گرفت و بند نهاد
دوهفته رفت که از وی خبر نیآمد بیش.
سعدی (خواتیم).
یا مسافر که درین بادیه سرگردان شد
دیگر از وی خبر و نام و نشان می آید.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(پُ تَ)
مشهور شدن:
چادر به سر آمد و فروبست سراویل
بیرون شد و این قصه به نظم و سمر آمد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ)
بالا قرار گرفتن. تفوق یافتن. بالا آمدن:
اول قدم قدر تو بود آنکه چو برداشت
عالم همه زیرآمد و قدرت زبر آمد.
انوری
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهم بر آمدن
تصویر بهم بر آمدن
تنگدل شدن اندوهگین گشتن، غضبناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هابط آمدن
تصویر هابط آمدن
هابط شدن فرود آمدن، فروتنی کردن، فرو افتادن ستاره هابط شدن: (اگر زعزم وزحزم تو آفریده شدی بطبع راجع و هابط نیامدی اختر) (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبر آمدن
تصویر زبر آمدن
بالا قرار گرفتن، تفوق یافتن، بالا آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقر آمدن
تصویر مقر آمدن
خستوییدن خستو شدن اقرار کردن اعتراف کردن: (و او (بیمار) منکر نتوانست شدن مقر آمد. قابوس از این معالجت شگفتی بسیار نمود) (چهارمقاله. 123)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم آمدن
تصویر هم آمدن
بسته شدن مسدودشدن
فرهنگ لغت هوشیار
اعتراف کردن، اقرار کردن، معترف شدن
متضاد: انکار کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد